جدول جو
جدول جو

معنی شوره گز - جستجوی لغت در جدول جو

شوره گز
شورگز، نوعی درخت گز که معمولاً در شوره زار می روید
تصویری از شوره گز
تصویر شوره گز
فرهنگ فارسی عمید
شوره گز(رَ / رِ گَ)
شوره گژ. (یادداشت مؤلف). نوعی از درخت گز باشد. (برهان) (فرهنگ فارسی معین). قسمی از گز. (ناظم الاطباء). نوعی از درخت گز است و آن را به تازی اثل گویند. (فرهنگ جهانگیری). درخت گز که در زمین شوره روید. (رشیدی) (غیاث اللغات) (آنندراج). اثل. (زمخشری). ثمر آن گزمازک و حبهالاثل است. قسمی از گز و طرفاء. (یادداشت مؤلف). نوعی از درخت گز. (غیاث) : ناگاهانه آن بند خراب شد و آن بستان و آن قوم هلاک شدند و بدل هر درختی شوره گزی پدید آمد. (قصص الانبیاء ص 178)
لغت نامه دهخدا
شوره گز
نوعی درخت گز
تصویری از شوره گز
تصویر شوره گز
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شورگز
تصویر شورگز
نوعی درخت گز که معمولاً در شوره زار می روید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شوره سر
تصویر شوره سر
در پزشکی پوسته های ریز که به واسطۀ قارچ های کچلی یا عارضۀ دیگر از پوست سر جدا می شود و در لا به لای موها جا می گیرد
فرهنگ فارسی عمید
(گَ)
قسمی از درخت گز که شوره گز نیز گویند. (ناظم الاطباء). نوعی از درخت گز است که در شوره روید و آن را به عربی اثل گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). شورگژ. شوره گژ. (یادداشت مؤلف). رجوع به شوره گز شود
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ گَ)
دره جزء ولایتی است در خراسان در شمال کوههای هزارمسجد در قسمتی مجاور سرحد ایران و روس، دارای 19 قریه، مرکز محمدآباد در 1365 متر ارتفاع کنار رود درونگو واقع شده و تولد نادرشاه نزدیک این قریه بوده. (یادداشت مرحوم دهخدا). نام یکی از شهرستان های استان نهم که نام قدیم آن معروف به محمدآباد است. این شهرستان تا سال 1328 هجری شمسی یکی از بخشهای تابعۀ شهرستان قوچان بوده بواسطۀ موقعیت و اهمیتی که دارد تبدیل به شهرستان گردیده است. حدود شهرستان دره گز عبارت است از: شمال به مرز ایران و شوروی - خاور به بخش سرخس از شهرستان مشهد - جنوب باختری شهرستان قوچان. آب و هوا، چون قسمت عمده شهرستان دره گز در داخل کوه هزارمسجد واقع است هوای آن سردسیر بخش حومه و قسمتی از آبادی ها که در جلگه واقعند هوای آنها نسبهً گرمسیر است. ارتفاعات: دو رشته ارتفاعات که از طرف خاور امتداد داشته در هرمحلی به اسامی مخصوص نامیده میشود. قلۀ اصلی آن هزارمسجد و از شعب آن زرین کوه است. گردنۀ معروف اﷲاکبر در این کوه واقع است و راه شوسۀ عمومی قوچان - دره گز از این گردنه عبور می نماید که در قسمت جنوبی 44 پیچ دارد و دو رشته رود خانه دائمی که از کوههای هزارمسجد جاری است که عبارتند از: رود خانه زنگالو که سرچشمۀ اصلی آن از کوه هزارمسجد و جریان آن از شمال باختری به طرف جنوب خاوری است. این رودخانه قسمتی از خاک شوروی را مشروب کرده و مجدداً داخل خاک ایران شده کلیۀ قرائی که در مسیر آن قرار دارند مشروب می نماید. رود خانه درونگر که از کوههای امامقلی و شمخال سرچشمه می گیرد قسمت عمده دهستان درونگر را مشروب میسازد بواسطۀ اهمیتی که این رودخانه دارد اسم دهستان بنام این رودخانه معروف شده است. روی هم رفته منطقۀ دره گز بواسطۀ ریزش باران و برف زیاد دارای رودخانه های محلی زیاد است که فقط در بهار آب دارند.
سازمان اداری: شهرستان دره گز از پنج بخش به نام حومه، نوخندان، چاپشلو، لطف آباد کلات تشکیل شده است و جز بخش چاپشلو چهار بخش دیگر در امتداد مرز ایران و شوروی واقعند جمع قرای آن 200 و مجموع نفوس شهرستان در حدود 58790 تن است راه شوسۀ آن تا لطف آباد امتداد دارد و اخیراً به نوخندان و درونگر نیز راهی احداث شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
بخش حومه شهرستان، از یک دهستان به نام دهستان مرکزی تشکیل شده و دارای 17 آبادی بزرگ و کوچک میباشد که مجموع نفوس آن در حدود 3871 تن است. آب مزروعی کلیۀ قراء از 22 رشته قنات و رود خانه درونگر تأمین میشود به اغلب قرای بخش اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ گُ)
دهی از دهستان دیکلۀ بخش هوراند شهرستان اهر واقع در 24 هزارگزی جنوب هوراند و 2500 گزی شوسۀ اهر به کلیبر.. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل است. سکنه 115 تن. آب آن از دو رشته چشمه و محصول آن غلات و حبوبات و سردرختی. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَ / رِ گَ)
در مازندران حشره ای است شبیه به مورچه با شکمی دراز و چوب خوار و گزیدگی آن آماس آرد و تا قریب یکماه بپاید و آزار دهد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(اَ جُ مَ)
دباس. که شیره پزد. که دوشاب پزد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ گَ)
عصار. (مهذب الاسماء). شیره گیر. که شیره و عصارۀ گیاه یا دانه ای را بگیرد. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
آب شور. آب ناخوش: و در پاره ای زمین شوره آبی تنک ایستاده بود اسپش در آنجا افتاد و فروشد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 82).
جز که صاحب ذوق که شناسد بیاب
او شناسد آب خوش از شوره آب.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(رَ دِ)
دهی از دهستان ملایعقوب بخش مرکزی شهرستان سراب است و 466 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(تَ عَ)
آجرپز. آهک پز. گچ پز. سفال پز. داشگر. فخاری. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(رِ مَ)
شیر مخلوط با دوغ و گورماست. (ناظم الاطباء). غذایی از شیر و ماست. (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(تَ گَ)
دهی از دهستان مشهد ریزه میان ولایت باخرز است که در بخش طیبات شهرستان مشهد واقع و 113 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ گَ)
کسی که شوره می سازد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ گَ)
قوره گز. نام درختی است که در نواحی مختلف به نامهای گز شاهی، گزلی و کره معروف است. رجوع به گز شاهی و درختان جنگلی ایران تألیف ثابتی ص 147 شود
لغت نامه دهخدا
پوسته هاس ریزی که بواسطه قارچهای کچلی یا عارضه دیگر از پوست سر جدا میشود و لابلای موها جا می گیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شور گز
تصویر شور گز
نوعی درخت گز
فرهنگ لغت هوشیار
جایی که خاکش شور و نمکین است
فرهنگ گویش مازندرانی
نگهبان مزارع در شب
فرهنگ گویش مازندرانی